ماجرای مری‌ا‌ِلن ویلسون

دختری که به کمک حقوق حیوانات نجات یافت

دسته‌ها
کودکان

مری‌الن ویلسون در سال 1864 در نیویورک به دنیا آمد. در دوره‌ای که بنا بر حقوق عرفی بریتانیا و بسیاری از کشورها از جمله امریکا، کودکان مانند زنان، دارایی قانونی مرد به حساب می‌آمدند و تنبیه  بدنی کودکان چه در خانه و چه مراکز تربیتی و آموزشی هم از نظر خانواده، هم جامعه و هم آموزه‌های دینی نه تنها قابل قبول بود که حتی توصیه نیز می‌شد. اما در همان زمان، حیوانات از حقوق بهتری برخوردار بودند تا جایی که یک انجمن امریکایی در جهت پیشگیری از آزار حیوانات  نیز وجود داشت. مطابق قانون اگر حیوانی مورد ضرب و شتم، بی‌توجهی و یا سوءرفتار قرار می‌گرفت، می‌توانست موجب جریمه‌‌ی نقدی و در موارد شدیدتر زندان و گرفتن حیوان از صاحب آن شود.

مدت کوتاهی بعد از تولد مری‌الن، پدر او از دنیا رفت و مادر که مجبور به تامین مخارج زندگی بود باید کار می‌کرد. به همین دلیل او که فرصت و توانایی کافی برای مراقبت از کودک را نداشت به رسم آن زمان، دخترش را به خانم مارتا اسکور سپرد تا مدتی از کودک مراقبت کند. اسکور در ازای دریافت پول، از کودک نگهداری کرده و به او جایی برای خواب و غذا می‌داد. بعد از مدتی که وضع مالی مادر مری‌الن خراب شد نه تنها نتوانست دیگر به دیدار کودکش برود بلکه توان پرداخت هزینه‌ها را نیز نداشت. به همین دلیل خانم اسکور دختر را به سازمان خیریه‌ی نیویورک سپرد و مدتی بعد که وضع مادر بهتر شد و به سراغ کودکش آمد به او گفت که فرزندش از دنیا رفته به خاک سپرده شده است.

سازمان خیریه‌ای که مسوولیت نگهداری مری‌الن را بر عهده داشت از کاهش تعداد نان‌خورهایش استقبال می‌کرد و به همین دلیل وقتی خانم و آقای توماس و مری مک‌کورمک ادعا کردند که والدین بیولوژیک مری‌الن هستند، خیریه بدون هیچ تحقیق و درخواست مدرکی دال بر اثبات این مدعا، کودک را به آنها داد. اگرچه این توافق قانونی نبود اما در آن زمان مساله‌ی شایعی بود.

آقای مک‌کورمک بلافاصله بعد از ورود مری‌الن به خانه قراردادی مبنی بر خدمتکاری نامحدود و بدون دستمزد وی تنظیم کرد. اما بعد از مدتی آقای کورمک نیز از دنیا رفت و همسرش با مرد دیگری به نام کانلی ازدواج و همراه با مری به آپارتمان جدیدی در نیویورک نقل مکان کرد. در خانه‌ی جدید، همسایه‌ها متوجه وضعیت اسفناک مری‌الن شدند. او پیوسته توسط خانم کانلی مورد شکنجه‌ی جسمی و بهره‌کشی قرار می‌گرفت، کف زمین می‌خوابید، حق بیرون رفتن از خانه را نداشت و ساعت‌ها در کمد زندانی می‌شد. کانلی ممکن بود حتی یک ربع تمام با هر چه دم دستش باشد کودک را شکنجه کند. حتی وقتی از خانه بیرون می‌رفت کودک را در کمد زنجیر و حبس می‌کرد.

ورود خانم اِتا انجل ویلر به موضوع

بالاخره یکی از همسایه‌ها به خانمِ مبلغِ متدیست (فرقه‌ای از پروتستان) در آن محله مراجعه کرده و از او درخواست کمک می‌کند. خانم اِتا انجل ویلر به بهانه‌ی کمک به همسایه وارد خانه‌ی مری شده و با وضعیت اسفناک کودک مواجه می‌شود. مری که لاغری بیش از حد او نشان از سوءتغذیه داشت با لباس‌هایی نخی و بسیار کثیف در شرایطی نامساعد به سر می‌برد و آثار شکنجه به وضوح روی صورت و بدنش به چشم می‌آمد. زخم‌ها، سوختگی‌ها، کبودی‌ها، دلمه‌ها و زخم‌های نیمه التیام یافته قدیمی در سراسر دست‌ها، پاها و صورت کودک شوکه‌کننده بود.

خانم ویلر برای نجات کودک و خروج او از خانواده به قانون پناه ‌برد اما حمایتی دریافت نکرد. از نظر آنها خانم کانلی کار اشتباهی انجام نداده، دیسیپلین داشته و کمی سخت‌گیر بوده و کسی حق قضاوت وی را ندارد و همچنین برای مری‌الن ماندن در خانواده بهتر از خیابان است.

ویلر که سرخورده از قانون، به دنبال راه حل می‌گشت از سوی یکی از اقوام پیشنهادی دریافت کرد مبنی بر اینکه مورد مری را مانند حیوان کوچک بی‌پناهی به دفتر حمایت از حقوق کودکان برده و با آقای هنری برگ رهبر جنبش حمایت از حیوانات امریکا و موسس انجمن مربوطه مشورت کند. خانم ویلر اگر چه در ابتدا از مقایسه مری با حیوان استقبال نکرد اما مشورت با آقای برگ به نظرش ایده‌ی خوبی آمد. آقای برگ توانسته بود توجه جامعه را به مساله آزار حیوانات جلب کرده و در عین  حال حامیانی را برای انجمن جذب کند. او همچنین با فشار و پی‌گیری موجب تسریع قانونی شدن حقوق حیوانات شده و انگیزه‌ی افراد دیگر در جهت ایجاد انجمن‌های حمایت از حیوانات را افزایش داده بود. ارتباطات خوب وی در دولت و همچنین با رسانه‌ها نیز موضوع قابل توجهی بود.

آقای برگ به سخنان خانم ویلر به خوبی گوش داد و پیشنهاد کرد که برای آنکه بتوانند موضوع را در سطح قانونی و جامعه مطرح کنند به اندازه‌ی کافی شواهد و مدارک جمع کند. خانم ویلر هم به همسایه‌ها مراجعه و اقدام به جمع‌آوری استشهاد محلی کرد و آنها را به دست آقای برگ رساند. آقای برگ برای بررسی موضوع، یکی از افراد خود را به عنوان مامور سرشماری به خانه‌ی مری فرستاد و مسوولیت تهیه‌ی درخواست‌نامه‌ای مبنی بر خروج مری از آن خانه و ارائه آن به دادگاه را نیز بر عهده‌ یکی از وکلای انجمن حمایت از حیوانات گذاشت. در عین حال آقای برگ به خوبی می‌دانست که برانگیختن احساسات جامعه و مشارکت مردم در پیشبرد چنین موضوعاتی می‌تواند تاثیرگذار باشد، به همین دلیل با یکی از خبرنگاران نیویورک‌تایمز تماس گرفت و او که به موضوع علاقه‌مند بود با حضور در دادگاه، جزئیات وضعیت نابسامان مری را با مردم درمیان گذاشت. آقای برگ و وکیلش اینگونه استدلال کردند که قانون دفاع از کودکان نباید کمتر از قانون دفاع از حیوانات باشد و از این راه توانستند توجه دادگاه را به لزوم حمایت از کودک جلب کنند.

در دادگاه با استفاده از راه حلی قانونی در رابطه با رهایی یک فرد از بازداشت غیرقانونی، حکم به خروج مری‌الن از آن خانه داده شد. بعد از مدتی خانم کانلی به عنوان متهم به دادگاه فراخوانده شد و مری‌الن نیز برای شهادت در دادگاه حضور یافت. او با لباس‌هایی کهنه، بدنی کبود و زخمی بر جای مانده بر صورتش بر اثر ضربه‌ی چاقوی خانم کانلی رنج‌های جانفرسای هفت سال اخیر زندگیش را توضیح داد. خانم کانلی گناهکار شناخته و به یک سال کار سخت و اجباری در ندامتگاه محکوم شد. دادگاه همچنین رای به نگهداری مری‌الن در موسسه نگهداری از کودکان داد. خانم اتا دوباره وارد عمل شد و از قاضی درخواست کرد که به مری‌الن اجازه دهد تا با مادرش سالی انجل زندگی کند. بعد از مرگ مادر نیز خواهر کوچکتر اتا ویلر سرپرستی مری را عهده دار شد.

مری‌الن در سن 24 سالگی ازدواج کرد و علاوه بر دو دخترش، سرپرستی دختر کوچک دیگری را نیز پذیرفت. او در سن 92 سالگی از دنیا رفت و در این مدت به ندرت با خانواده‌اش از گذشته و تجارب تلخش صحبت کرد. در سال 1874 شهروندان نیویورک، انجمن پیشگیری از خشونت علیه کودکان را شکل دادند. در دوره‌ای که دخالت دولت در مسائل خصوصیِ خانوادگی اهانت‌آمیز به حساب می‌آمد و همچمنین مداخله‌ی جامعه‌محور در مورد آزار کودکان بی‌سابقه بود انجمن مزبور اقدامی مبتنی بر این باور ابتدایی بود که نمی‌شود وضعیت محافظت از کودکان بدتر از حیوانات باشد.

داستان مری‌الن زمینه را برای شکل‌گیری این ایده آماده کرد که حمایت از کودکان در جامعه‌ای که خود را متمدن می‌داند ضروری‌ست و کودکان انسان هستند نه کالا که تصاحب شوند، نه خدمتکار که مورد بهره‌کشی قرار بگیرند و قطعا نه یک کیسه بوکس که کسی خشمش را بر سر آن خالی کند.

پی‌نوشت:

این مطلب ترجمه و تلخیصی‌ست از

Mary Ellen Wilson: When Abused Children Had Fewer Rights Than Pets, Giulia Montanari, Published in History of Yesterday, Aug 12, 2020

در مورد مری‌الن کتابی نوشته شده با عنوان

Out of the Darkness: The Story of Mary Ellen Wilson, Eric A. Shelman & Stephan Lazoritz, DOLPHIN MOON PUB; Illustrated edition (1 Mar. 1999)

همچنین مستندی نیز در این مورد ساخته شده به نام

The Disturbing True Story of a Little Girl’s Terror That Led to Child Protection (1999)


نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.