برف نادان!

اولین برف هم بارید هر چند کم‌نفس اما زیبا. شاخه های درختان که سفید می‌شوند، رنگ خاک و سبزی بقایای چمن‌ها که به سفید مزین می‌شوند با چندبرگ نارنجی باقی مانده روی درخت و کف زمین، ترکیب زیبایی از رنگ‌ها را به نمایش می‌گذارند. از وقتی یادگیری زرنگاری (تذهیب) را شروع کرده‌ام رنگ‌بندی طبیعت برایم […]

ادامه مطلب

عطر نارنگی پاییزی

سرما از سال گذشته بیشتر خودنمایی کرده و بخارِ نفس‌های آدم‌ها توجه‌ام را به گذر عمر جلب می‌کند. انگار بخشی از عمر، تکه‌ای از روح، بخار شده و در فضای اطراف گم می‌شود. برگ‌های کف خیابان و لُختی شاخه‌های درختان، شب که زود از راه می‌رسد و مغازه‌هایی که به محض فرارسیدن تاریکی و سکوت، […]

ادامه مطلب

دنیایی از آنِ آنها

دو ماهی‌ست که مادر و پدرم به دیدار ما آمده‌اند. وقتی فرودگاه به استقبالشان رفتیم، دلم شکست. بعد از چند سال هر دو را سالخورده‌تر دیدم همراه با خستگی سفر که خودش را در لابه‌لای لرزش دست مادر هفتاد و شش ساله و خمیدگی پدر هشتاد و یک ساله پنهان کرده بود. حالا حدود یک […]

ادامه مطلب

ناخوانده بر در می‌کوبد

ماه اکتبر بود و بعد از آتش‌سوزی زندان اوین که کشاله‌ی ران و دستانم شروع کردن به خاریدن و یه چیزی شبیه کهیر زدن اما کهیر نبود. واقعیت اینه که عادت دارم به درد مزمن و واکنش‌های بی‌توضیحِ بدنم و فکر کردم شاید اینم از همون ماجراهاست. بعد که بیشتر شد به نظرم آمد با […]

ادامه مطلب